سریال استرنجر تینگز
استرنجر تینگز یک سریال تلویزیونی علمی-تخیلی آمریکایی است که توسط برادران دافر ساخته شده است. این سریال برای اولین بار در تاریخ ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۶ به عنوان یک سریال اصلی نتفلیکس منتشر شد.
داستان سریال استرنجر تینگز
داستان سریال در دهه ۱۹۸۰ رخ میدهد و تمرکز اصلی بر شهر خیالی هاوکینز در ایالت ایندیانا است. فصل اول در نوامبر ۱۹۸۳ رخ میدهد و داستان به طور جداگانه بر روی گروههای مختلف شخصیتها تمرکز دارد که به صورت جداگانه درباره ناپدید شدن ویل بایرز تحقیق میکنند. فصول دوم و سوم سریال، دامنه داستان را گسترش میدهند و پیامدهای پیچیدهای را که از رویدادهای نوامبر ۱۹۸۳ به وجود آمده است، بررسی میکنند. فصل چهارم داستان را بیشتر گسترش میدهد و با اتفاقات اصلی که برای اولین بار خارج از هاوکینز رخ میدهد، دامنه سریال را گسترش میدهد. فصل پنجم در دست تهیه و پایان دادن به سریال است. همچنین دو سری اسپینآف – یک سریال بازیگران زنده و یک سریال انیمیشن – به نظر میرسد در حال توسعه هستند.پ
شروع سریال استرنجر تینگز
در تاریخ ۶ نوامبر ۱۹۸۳ در شهر هاوکینز، ایندیانا…
ویل بایرز جوان در حال برگشت به خانه از یک بازی ناامیدانه “دانجنز و دراگونز” در خانه دوستی است که ناگهان یک شخص ترسناک ظاهر میشود… ویل سعی میکند فرار کند و پنهان شود، اما او ربوده میشود…
دوستان ویل، داستین، لوکاس و مایک شروع به تحقیق درباره ناپدید شدن ویل میکنند؛ در حین جستجو در جنگل محلی، پسران دختری با سر بریده و لباس بیمارستانی پیدا میکنند که اجازه میدهند در سرای زیرزمینی مایک بماند. آنها متوجه میشوند که نام او «الیون» است و تواناییهای روانی-جسمانی دارد.
مادر ویل، جویس، توسط اتفاقات ماورایی که بر برق خانه تأثیر میگذارد، شیفته میشود – او متقاعد است که ویل با او ارتباط برقرار میکند. همچنین، در حالی که این اتفاقات عجیب و غریب ادامه دارد، او همان هیولایی را که ویل را برداشت کرده بود مشاهده میکند که به طور مکرر تهدید میکند. در همین حال، رئیس پلیس جیم هاپر به آزمایشگاه ملی نزدیک مشکوک میشود پس از اینکه یک قطعه پارچه پیراهن بیمارستانی شکافته را در خارج از محوطه آزمایشگاه پیدا میکند. خواهر بزرگتر مایک، ننسی، در یک مهمانی استخری که توسط دوست پسر جدیدش استیو برگزار میشود شرکت میکند، همراه با دوست خوبش بارب که عصبانی است. جاناتان، برادر ویل، شاهد رویدادهای مهمانی است و عکسها میگیرد. در حالی که بارب تنهاست، هیولا او را ربوده میکند.
جیم هاپر تحقیقاتی درباره دکتر مارتین برنر، آزمایشگاه و یک زنی که مدعی شده دخترش توسط دانشمندان ربوده شده است، انجام میدهد. استیو عکسهای جاناتان را پیدا میکند و آنها را نابود میکند، اما ننسی با اضطراب قطعاتی از یک عکس حاوی بارب را برمیگیرد. او به خانه استیو برمیگردد تا برای بارب بگردد – او به اختصار هیولا را در جنگل میبیند که او را ترسانده و او را مجبور به فرار میکند. به نظر میرسد جسد ویل در یک معدن سنگی پیدا شده است؛ با این حال، الیون ثابت میکند که ویل هنوز زنده است و با استفاده از تعدادی رادیو صدای ویل را پخش میکند. ننسی با بررسی عکس بارب، متوجه میشود که هیولا همچنین قابل مشاهده است. جاناتان متوجه میشود که توصیف ننسی از هیولا با توصیف مادرش همخوانی دارد: یک شکل انسانی با بازوهای بلند و بدون چهره. آنها با هم همکاری میکنند تا بیشتر درباره هیولا بیاموزند و به امید نجات ویل و بارب عمل کنند. دو نوجوان تلاش میکنند تا در هاوکینز به دنبال هیولا بگردند و احتمالاً آن را بکشند.
هاپر مشکوک است و پس از پیدا کردن و باز کردن جسد ویل، متوجه میشود که جسم تقلبی است. او به آزمایشگاه میرود و داخل آن وارد میشود و اتاق خواب الیون و یک دروازه بزرگ و گسترده به یک بعد جانبی را پیدا میکند پس از اینکه توسط عوامل ضربه میخورد. او در خانه خود بیدار میشود و متوجه میشود که خانه باگ دارد. پس از جمعآوری تمام دانش و حدس و گمانهای خود درباره اتفاقات ماورایی، پسران به دنبال دروازه فرضی به دنیای دیگری که به آن “دنیای معکوس” میگویند، میگردند. پسران در نهایت متوجه میشوند که الیون، که از آزمایشگاه و دنیای معکوس میترسد، آنها را در حین بررسی هاوکینز به سوء استفاده از راهنماییهای نادرست هدایت کرده است. درگیری رخ میدهد و به نتیجهای منجر میشود که لوکاس آسیب ببیند و گروه جدا میشود.
10 تا رو درست گفتم
۱۲ از ۱۳😀