مقدمه
بازی “The Last of Us“در سال 2013 توسط Naughty Dog توسعه داده شده و توسط Sony Computer Entertainment منتشر شد. در این بازی، بازیکنان کنترل جوئل، یک قاچاقچی دارند که مسئول هدایت یک دختر نوجوان به نام الی در سراسر ایالات متحده پس از فاجعهای آخرالزمانی هستند.
مبارزه با موجودات مبتلا شده
یکی از جنبههای بزرگی از زندگی جوئل میلر مبارزه با موجودات مبتلا شده است. او به عنوان یک شکارچی ماهر و مبارز حرفهای شناخته میشود که در دنیای آخرالزمانی با موجودات ترسناکی مبارزه میکند. این مبارزات بسیار هیجانانگیز و جذاب بوده و بازیبازان به این بخش از داستان علاقه دارند.
تست شخصیت بازی The Last of Us
یه مکان برای مخفی شدن در آخرالزمان رو انتخاب کن
به چه کسی اعتماد میکنی؟
در یک دنیای آخرالزمانی ترجیح میدی با چه سلاحی به مبارزه با موجودات و انسان ها بپردازی؟
کدوم جامعه رو برای زندگی کردن توش ترجیح میدی؟
حیوون موردعلاقت؟
دوست داری چه کاری انجام بدی؟
به انجام چه کاری بیشتر علاقه داری؟
چه گروهی رو دشمن خودت میدونی؟
توی وقت آزادت انجام چه کاری رو بیشتر ترجیح میدی؟
کدوم گزینه رو توی خودت میبینی؟
شخصی عزیزترین فرد زندگیت رو به قتل رسونده. چیکار میکنی؟
در چه شرایطی حقیقتی رو پنهان نگه میداری/دروغ میگی؟
چطوری با یک اتفاق غمگین که تاثیر وحشتناکی رو زندگیت گذاشته دست و پنجه نرم میکنی ؟
دوست داری با چه کسی توی بازی دوست و همدست باشی؟
چه جور شخصیتی داری؟
تست شخصیت بازی لست اف اس
بیشترین شباهت رو به الی داری!
**یک شخصیت بینظیر در دنیای بازیها**
الی ویلیامز، شخصیتی بینظیر در دنیای بازیهاست که در عنوان محبوب "آخرین بازمانده از ما" به تصویر کشیده شده است. این مقاله به بررسی این شخصیت مهم و داستان جذاب او میپردازد.
**زندگی نخستین روزهای الی ویلیامز**
الی ویلیامز، یک دختر نوجوان باهوش و شجاع است که در دنیای پس از آخرالزمان زندگی میکند. او در شرایطی بسیار سخت و خطرناک بزرگ میشود. البته، او در این دنیای پس از آخرالزمان، نه تنها با خطرات جانی مواجه است، بلکه باید با ترسها، احساسات و رویدادهای تلخ نیز کنار بیاید.
**روابط اجتماعی و دوستیهای الی**
الی در طول داستان با شخصیتهای مختلفی در مسیر خود برخورد میکند. او با یک شخصیت اصلی به نام "جوئل" دوست میشود و این دو نه تنها در مقابل خطراتی که در دنیای پس از آخرالزمان به آنها میرسد، بلکه در برابر چالشهای روحی و اختلافات نیز میایستند.
**سفر الی برای پیدا کردن "آخرین بازمانده از ما"**
یکی از مهمترین اهداف الی در طول داستان، پیدا کردن "آخرین بازمانده از ما" یا "پسر قدیمی" است. این پسرکی به نام "آخرین ما" به عنوان یک امید آخرالزمانی برای نجات بشریت معرفی میشود و الی برای پیدا کردن او در یک سفر ماجراجویانه به سراسر دنیا میرود.
**اختلافات و تحولات در داستان الی**
در طول داستان، الی تحولات زیادی را تجربه میکند. او از یک دختر نوجوان معمولی به یک قهری و باتجربه تبدیل میشود که برای بقا در دنیای پس از آخرالزمان تمام توانش را به کار میگیرد
بیشترین شباهت رو به جوئل داری!
جوئل در دوران کودکی خود تجربیاتی فراموشنشدنی داشت. او در یک جهان پر از خطرات و تهدیدات بزرگ شد. این تجربیات در دوران کودکی او به او کمک کردند تا در آینده با چالشهایی بزرگتر روبرو شود.
## مبارزه با موجودات وحشی
یکی از جنبههای بزرگی از زندگی جوئل میلر مبارزه با موجودات وحشی است. او به عنوان یک شکارچی ماهر و مبارز حرفهای شناخته میشود که در دنیای پسآخرالزمانی با موجودات ترسناکی مبارزه میکند. این مبارزات بسیار هیجانانگیز و جذاب بوده و بازیبازان به این بخش از داستان علاقه دارند.
## پایان مسیر
با وجود تمامی چالشها و خطراتی که جوئل میلر در دوران زندگی خود روبرو شد، او یک شخصیت با استواری و قدرت ذهنی بینظیر است. داستان زندگی او تا به امروز تاثیر بزرگی بر روی جهان بازیها داشته و او همچنان در دلهای طرفداران خود جایگاه ویژهای دارد.
بیشترین شباهت رو به تامی داری!
تامی در مقطعی در دههی ۱۹۸۰ و در تگزاس به دنیا آمد، جایی که او در کنار برادر بزرگترش جول بزرگ شد. در کودکی، تامی مثل برادرش به موسیقی و فوتبال علاقه داشت. بعدها، تامی پس از تولد خواهرزادهاش، سارا، عمو شد و احتمالا در پرورش او نقش داشت. تامی مرتبا در چندین رویداد و کارناوال به جول و سارا ملحق میشد و عکسهای آن در اتاق سارا گواه است.
در بزرگسالی او در شهرستان تراویس تگزاس زندگی میکرد و به عنوان نجار در کنار جول مشغول به کار بود. او با یک مزرعهدار محلی به لوییس دوست بود و یک ماشین SUV داشت. در مقطعی به مناسبت تولد تامی، دو برادر دو موتور هارلی دیویدسون را اجاره کردند تا با آن به صحرا بروند.
بیشترین شباهت رو به ابی داری!
ابی دختر دکتر جری اندرسون است. جری یک جراح ارشد و وابسته به گروه فایرفلایز و تنها فردی بود که میتوانست یک عمل جراحی مرتبط به درمان عفونت قارچی را انجام دهد. ابی به همراه پدرش در سالت لیک سیتی زندگی میکرند، جایی پدرش مشغول ساخت یک واکسن برای بیماری همهگیر بود. در سال ۲۰۳۴ و زمانی که قرار بود روی الی ویلیامز یک عمل جراحی را انجام دهد، توسط جول کشته شد. این اتفاق تمام امید فایرفلایز برای یافتن یک درمان برای عفونت فراگیر شده را از بین برد. این موضوع عاملی شد تا دختر جری یعنی ابی اندرسون به همراه چند تن از اعضای فایرفلایز دنبال گرفتن انتقام از جول باشند.
شخصیت و خصوصیات
ابی یک زن جوان سرسخت است. پس از مرگ پدرش و انحلال فایرفلایز، او از دوستانش مانند اوون و مل فاصله گرفت تا به هدف شخصی خود یعنی قتل جول دست یابد. او برای دستیابی به آن به یک عامل خونسرد و صریح تبدیل شد و از همین رو در میان WLF رهبر شد. این بدان معنا بود که او در این برهه فردی جدی شد و به ندرت لبخند میزند و طبیعتی سختگیر پیدا کرده بود.
او همچنین دیدگاههای منحرفتر در نحوه شکنجه و کشتن سرافیتها را از خود نشان داد، چرا که آنها را غیراخلاقی میپنداشت. او همچنین در مواقعی نسبتا از خود راضی و ریاکار میشد، به طوری که اوون را به خاطر رها کردن WLF و یافتن فایرفلایز سرزنش میکرد.
ابی با وجود طبیعت سردش، برخی جنبههای انسانی خود را حفظ کرده بود زیرا احساس نارضایتی و گناه را از خود بروز میداد، بهویژه زمانی که هم لو و هم یارا از او سؤال کردند که چرا به آنها کمک کمک میکند، اگرچه او به آنها نگفت که چرا احساس گناه میکند. هنگامی که ابی با اوون صحبت میکرد، از این موضوع ابراز تاسف کرد که دیگر آن فردی قبلی نیست، و معتقد بود خوبیاش از بین رفته است. اوون نیز در پاسخ به او گفت که هر دوی آنها پس از ترک فایرفلایز، «دنبال کردن نور را متوقف کردهاند».
او سرانجام بر مرگ پدرش غلبه کرد، اما نه با کشتن جول بلکه با کمک رساندن به کسانی که برایش اهمیت داشتند. نمونه دیگری از بهبود روانی او، داشتن احساس گناه برای اقدامات خودخواهانهاش در شکسته شدن رابطهاش با مل بود.
تنها پس از دوستی او با لو بود که نمای بیرونی تاریک او شروع به محو شدن کرد و با جنبهای دلسوزتر جایگزین آن شد. به طوری که او پس از پی بردن به بارداری دینا از کشتن او صرف نظر کرد و از خودش شرمنده شد که در مقابل لو دست به چنین کاری زده است.
ماهها بعد، ابی دیگر از الی کینهای نداشت. او در عوض متواضع و خیرخواه شده بود و هدف مهم خودش را محافظت از لو میدانست، و تنها اگر الی برای لو تهدیدی به حساب میآمد با او مقابله میکرد.
بیشترین شباهت رو به دینا داری!
دینا در مقطعی پیش از سال ۲۰۳۳ به شهر جکسون آمد که تحت رهبری تامی و ماریا بود. او در آنجا با جسی آشنا شد و این دو در کنار هم در این استقرارگاه زندگی کردند.
سال ۲۰۳۴ تا ۲۰۳۸
بعد از این که الی و جول به جکسون آمدند و تصمیم گرفتند که در آنجا مستقر شوند، دینا که تقریبا هم سن الی بود با او دوست شد. او و جسی برای مدتی با هم روابط عاشقانه داشتند اما به دلایل نامعلوم رابطهی آنها به پایان رسید.
جالب بود